• وبلاگ : پايگاه اطلاع رساني مباشر
  • يادداشت : مشاوره رايگان
  • نظرات : 23 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فرنو 
    سلام من 28 سالمه فوق ليسانس دارم با همسرم که 26 سالشه و ديپلم نداره 5 سال پيش کاملا اتفاقي اشنا شدم اين اشنايي منجر به ازدواج ما شد(ازدواج کاملا عاشقانه) الان 1/5 ساله داريم زندگي ميکنيم با وجود مشکلات مالي زندگي خوبي داريم.مشکل من مربوط ميشه به خانواده همسرم ما با خانواده همسرم تو يه ساختمان سه طبقه زندگي ميکنيم پدر شوهر و مادرشوهرم در طبقه همکف ما دوم و برادر شوهرم و همسرش در طبقه سوم.پدر و مادر همسرم بين بچه هاشون خيلي فرق ميذارن يه خواهر شوهر دارم که مادر شوهرم مثل بت ميپرستديدش ولي همون دختر با شوهرش گذاشت رفت يه شهر ديگه و حاضر نيست با پدر مادرش حرف بزنه بعدش برادر شوهرمودوست داره که اونم همسرش بارداري و بهونه کرده و 6 ماهه خونه پدرشه و وقتايي که پدر و مادر شوهرم خونه نيستن مياد خونش سر ميزنه (به گفته خودش از دست پدر شوهر و مادر شوهرم فرار کرده) و برادر شوهرمم هيچ اعتراضي نداره منظورم اينه با اين همه توجه احترامشونو ندارن ولي من و شوهرم کاملا احترامشونو داريم مسافرت ميريم باخودمون ميبريمشون هرچي درست کنم بدونم اونا دوست دارن براشون ميفرستم و...
    هردوشون احترام منو کامل دارن ولي احترام شوهر منو که پسر خودشونه ندارن و اين موضوع منو بشدت اذيت ميکنه .امروز يه اتفاقي افتاد که اشک تو چشام جمع شده وقتي دارم براتون مينويسمش.مايخورده از لحاظ مالي در شرايط خوبي نيستيم چند وقته دارم پول کنار ميذارم که لباس مورد علاقه شوهرمو براش بخرم بالاخره امروز موفق شدم اونم تو حراجي .باهم لباس و برديم نشون پدر شوهر مادرشوهرم بديم که مادر شوهرم به شوهرم گفت تا جايي اونو ببره بيارتش با ماشين شوهرم گفت ناهار و خوردم ميبرمت ولي يک دادو بيدادي پدر شوهر من راه انداخت که اشک تو چشام جمع شد عذر خواهي کردم اومدم بالا.البته اينم بگم شوهرم بعدش باهاشون حرف زد گفت و خنديد ولي من بدجوري بهم برخورد.شما به من بگين چيکار کنم؟اين ماجرا به عناوين مختلف هرچند وقت يک بار تکرار ميشه.
    با سلام و خسته نباشيد
    من من حدود دو ماه عقد كردم ولي اصلا هيج احساسي نسبت به همسرم ندارم . البته ناگفته نماند آدم خيلي خوب ساده ي هستش ولي نميدونم چرا احساس ميكنم دوستش ندارم . هفته يكبار به زور مي بينمش
    به نظر شما چكار بايد كرد
    + نازگل 
    سلام -لطفا بگيد با مردي که خيانت ميکنه چکنم ؟ رفتار درست چيست ؟ به روش بيارم ؟ يا اينکه چيزي بهش نگم و توجهم را بهش بيشتر کنم . البته الان که فکر ميکنم ميفهمم که اون از اول رندگي خيانت ميکرده و من خبر نداشتم -10 سال ژيش ازدواج کريم و يک دخت 11 ماهه داريم. متشکرم
    + سما 
    با سلام
    حدود 7 سال است که ازدواج کردم و طبقه پايين خانه پدري همسرم زندگي مي کنيم ، با وجود اينکه خانه مستقل داريم همسرم به هربهونه اي حاضر نيست در خانه اي خودمان زندگي کنيم کلا وابسته به خانواده خودشون هست و پدر و مادرشون براي ما تصميم مي گيرند، حتي تا به حال من و همسرم مسافرت تنهايي نرفتيم، من از اين وضعيت خسته شدم و نمي دونم چيکار کنم لطفا منو راهنمايي کنيد. بت تشکر
    + ليلي 
    سلام 3سال با پسري که 4سال ازم کوچکتر بود به نيت ازدواج دوست بودم ما از هر لحاظ باهم تفاهم داشتيم و از نظر ظاهري و ...مشخص نبود من بزرگترم.علاقه ما خيلي زياد بود و تو اين مدت مادرش مخالف ازدواج ما بود ولي به خاطر علاقه زيادي که بهم داشتيم خانواده من راضي شدن بدون رضايت مادرش عقدکنيم بعد از 4ماه به مادرش گفت و اون خانم باهزارروش موفق شد شوهرمو ازم دور کنه و حالا بر خلاف ميلش مجبورش کرده ازهم طلاق بگيريم شوهرم ارتباطشو بامن قطع کرده و فقط طلاق ميخواد-چکاربايد بکنم دوستش دارم ازطرفي خانواده من اجازه نميدن از هم جداشيم خواهش ميکنم راهنماييم کنيد درضمن من 29سالمه و هردو مهندس هستيم من از هر لحاظ از شوهرم بالاترم
    + زهرا 
    salam man 21 salame be modat 1 salo 8 mahe aghdam khanevade shoharam modam be man tike mindazan azashon kheili narahatam hata ba man ertebat nemigiran jarimam modam khodshirini mikone hamashon y joriyan adam delaesh azashon migire be man kheili bi ehterami kardan hata dos nadaram to jameshon sherkat konam jarimam modam kari dare b shoharam zang mizane in mano beham mirize khahar shoharam ba on khoban ba inke haleshono migire vali on tahvil migiran az raftarashon afsorde shodam
    + م - ك 

    با سلام

    سردرگمي جهت تصميم‌گري براي ازدواج جوانان و مشکلاتي که بعضي فاميل در همين خصوص ايجاد کردند را چه گونه ازش رهايي يابيم

    + محمد ك - ر - ي - م 
    سلام و خسته نباشيد عرض نموده اميدوارم موفق و مورد تأئيد پروردگار باشيد مشکل سردرگمي بسياري در ازدواج جوانان دارم و ميخوام از شر خانواده‌اي بسيار بي‌منطق خلاص شوم که دردسرهاي فرواني ايجاد نموده فاميلند راهنمايي فرماييد باسپاس
    + مهسا 
    با سلام
    من5 ماه عقد هستم.با پسر دايي ام ازدواج کردم.بعد از عقد پدر با مشکلي که از گذشته با مادرم و دايي ام داشتد دستور دادند طلاق بگيريم.
    ولي چون من علاقه دارم به همسر هرگز قبول نکردم.
    همسرم شهرستاني است و الان شروع به ادامه تحصيل کرده ولي از اونجايي که من در مشهد بزرگ شدم اصلا راضي نيستم براي زندگي به شهرستان کوچيک برم.ولي همسر گفته اينجا خونه ميگيريم و کنار مادر پدرم ميمونيم.
    از يک طرف من تا 3 سال بايد درسمو ادامه بدم و شهرستان رشته تحصيلي منو نداره و ما در سند ازدواج شرط گذاشتيم که محل سکونت يا مشهد و يا با توافق زوجين باشد.ولي الان همسرم يک شهر ديگه کلاس هاي دانشگاهشو غيرحضوري برداشته و شهرستان کار ميکنه.
    موندم چه کار کنم؟
    الان 5 ماهه با پدرم صحبت نمي کنيم و اون به خانه ما نمياد و من هر هفته راه را تحمل ميکنم و ميرم نامزدي.
    احساس ميکنم شوهرم هنوز دوران مجرديش مونده.هر کاري ميکنه بهم نميگه .آخرين نفر منم که ميفهمم چه کار ميکنه
    اصلا با من در مورد کار و زندگيش مشورت نميکنه
    از الان که در دوران عقد کادو دادن ميگه طلاهاتو بفروشيم زمين يا خونه بگيريم.اونم تو شهرستان.
    نميدونم چه کار کنم.
    ميترسم
    اعتراض ميکنم ميگه تو مثل زن هاي مردم نيستي
    من اصلا دوس ندارم برم شهرستان
    مشکلي ندارم از مشهد برم يک شهر دور ولي از شهرستانمون متنفرم
    اولش قرار بود مشهد باشيم.ولي الان زير حرفش زده
    هر شب فکرهاي بدتري ميکنم
    ميترسم زندگيم اونجور که ميخواستم نشه
    زندگي که من ميخواستم اين بود من با خيال راحت درسمو بخونم و يه شغل مناسب داشته باشم و تو شهرستاني که ازش متنفر زندگي نکنم.نميخوام مثل جاري هام با 2 تا بچه و خونه دار و زندگي تو شهرستان تو خونه بمونم و نصف شب منتظر شوهرم بمونم.
    خواهش ميکنم راهنماييم کنيد.درگيرم.
    ايميل ندارم ولي اگه ميشه تو سايت برام جوابتونو بذاريد
    و يا به شماره 09155039151 اس بدين
    خيلي به کمک نياز دارم
    از زندگي نا اميد شدم
    ازتون خواهش ميکنم يه راه حل بهم نشون بدين