• وبلاگ : پايگاه اطلاع رساني مباشر
  • يادداشت : مشاوره اينترنتي
  • نظرات : 165 خصوصي ، 111 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    + Kamyab 
    سلام وخسته نباشيد از سايت خوبتون واقعا لذت بردم
    ممنون که اين سايت در اختيارمان قرار دادين.من حدود يکسال بايک طلبه ازدواج کردم.ايشون در دوره نامزدي گفتن آيا شما اين آيه را که در مورد تعدد زوجات است قبول دارين منم گفتم خب معلومه.همه آيات حق هستن.ايشون گفتن شما نبايد روي اين موضوع غيرت داشته باشيد واگرنه آدم موحدي نيستين !اين موضوع منو خيلي آزار ميده واقعا فکرميکنم گناه ميکنم شما پيشنهادتون چي واقعا من گناه شرک خفي انجام ميدم همه ش از درون باخودم ميجنگم نميتونم قبول کنم ي خانم ديگه بعده ها بياد تو زندگيم .ازيک طرفه ديگه م احساس گناه ميکنم که من آدم موحدي نيستم من بايد چکارکنم!!کمکم کنيد

    + سارا 
    سلام خسته نباشيد، بعد از 13 سال دوستى با همسرم با رد كردن كلى مشكلات با هم ازدواج كرديم . همسرم خيلى من رو دوست دارِ و هركارى براى خوشحال كردنِ من انجام ميدِ . تو دوران دوستيمون متوجه شدم ترياك مصرف ميكنه و خيلى هم سيگاو ميكشيد روزى 10 15 نخ . با هم براى ترك پيش دكتر رفتيم ، اينسرى به قرص فكر كنم ترامادول اعتياد پيدا كرد . به دلابلى مجبور شدم باهاش ازدواج كردم و با خودم گفتم خوشبخت نميشم اما بايد اين كار رو بكن م . خلاصه بعد از ازدواج ميدونستم قرص مصرف ميكنم اما ميگفت مسكنِ و براى پا دردش . نميدونم چه قرصى بود هم ريز بود هم درشت اما هى قول ميداد ترك كنه روزى نصف قرص ميخورد سيگارش هم روزى 5 نخ اينا شده بود . صحبت رو كوتاه ميكنم امروز دنيا رو سرمخراااب شد هميشه جيبش رو ميگشتم بدون اينكه بفهمه و فقط قرص ميديدم امروز يه پودر قهوه اى روشن ديدم . نميدونم چى كار كنم بهش بگم عصبانى ميشه كه جيبش رو گشتم . دارم ديوونه ميشم چى كار كنم

    + من 
    با سلام من وهمسرم 4ماهه عقد شديم موقعي ک همسرم مياد خونمون فقط سلام وخداحافظ تموم شد رفت خانوادم ناراضي هستن شوهرم خيلي خوب هم بلده صحبت کنه تو اتاق با خودم ولي با خانوادم نميدونم چرا حرف نميزنه اين رفتارش ازارم ميده وقتي هم بهش ميگم چرا ساکتي ميگه چي بگم؟کلافه شدم ديگه.تورو خدا ي راه خلي بهم بگين.ممنونم.
    + محمدرضاصادقي 
    راستي آقاي مباشري من از قبل ازدواجم با خونوادم مشکل داشتم مشکلات مذهبي و ديني من نميتونستم مثل اونا بشم و اونا هم نميتونستن مثل من بشن در واقع من همسري رو انتخاب کردم که مثل خودمه از نظر مذهبي و چيزهاي ديگه يعني برعکس خونوادم که دليل اصلي اين اتفاقات و در نهايت جدايي من از خونوادم همين مسائل مذهبيه کوفتيه (باعرض پوزش) برداشت اشتباه آدما از دين و مذهب باعث اصلي خيلي از جدايي ها و اختلافات در جامعه ما شده متاسفانه لطفا راهنماييم کنيد ممنون .
    + محمدرضاصادقي 

    با سلام و آرزوي اوقاتي خوش براي شما

    اينجانب 28 سال دارم و سال 92 ازدواج کردم ، با همسرم دوست شدم و بعد خانواده ام را در جريان گذاشتم و بعد مراحل طي شد و ما به هم رسيديم ولي اين رسيدن با مشکلات خيلي زيادي انجام شد پدرم مشکلي نداشت ولي مادرم با همه چيز مشکل داشت خانواده من مذهبي هستند ولي من کاملا برعکس آنها هستم من با همسرم کاملا تفاهم داريم ولي مادر و دو خواهرم از روز اول خواستگاري مخالفتهاي خودشونو نشون دادن و تا دو ماه پيش که من مجبور شدم خونوادمو بزارم کنار که آرامش به زندگي بياد همسرم سعي خودشو کرد که باهاشون کنار بياد ولي مادر و دو خواهرم همه جوره تلاش کردن که مخالفتشونو با ازدواج و زندگي ما نشون بدن که در آخر من تصميم گرفتم براي حفظ زندگي رابطمو باهاشون قطع کنم ولي از اين موضوع خيلي ناراحتم احتياج به مشاوره و راهنمايي دارم من عاشق همسرم و زندگيم هستم ولي خونواده ام رو هم دوست دارم دلم براشون تنگ ميشه نميخوام بينمون جدايي بيافته ولي مادرو خواهرام همسرمو نميخوان منم نميتونم بدون همسرم باهاشون ارتباط برقرار کنم در واقع با کارايي که تا دوماه پيش انجام دادن نشون دادن . چکنم نميتونم از خونوادم متنفر باشم و نبينمشون و در مقابل هم نميتونم همسرو زندگيمو از دست بدم لطفا راهنماييم کنيد . با صحبت کردن هم مشکلات حل نميشه حدايي هم راه کار خوبي نيست لطفا راهنماييم کنيد ممنونم .

    + پگاه 

    مادرشوهرم تيکه ميندازه بي ملاحظه حرف ميزنه به حجاب من و هرلباسي که در هرجايي مي پوشم کارداره و ايراد ميگيره به رفت امدما کارداره زيادي به رفت آمد با فاميل اهميت ميدهند خيلي محرم و نامحرم براشان مهمه که پوشش روجلوش رعايت کنند حتي توعروسي خيلي مسئوليت به شوهرم واگذار شئده خودشم مي خواد خيلي دلسوزه و ساده و دلرحمه همه رو مثل خودش ميبينه اين شوهرمن دست ودل بازه توخرج هميشه رفتار خودش و مادرش رو قبول داره ناراحتي من براش مهم نيست فقط اونا ناراحت نشن اعتماد به نفس بالا دارن مي خوان همه به روش خودشون زندگي کننن و رو عروس تسلط داشته باشن

    + زهرا صحافي 
    با سلام خانمي 28 ساله هستم که از سنين کودکي تا الان از تاريکي ،از موجودات خيالي ،از تنهايي در خانه ماندن ،.... ميترسم ،هميشه احساس ميکنم کسي پشت سرم هست حتي تا اين سن،از خودم از ترسم به ستوه امدم ،نميدونم بايد چيکار کنم ،ميشه کمکم کنين
    + ياسمن 

    با سلام

    مدت شش سال است که با آقايي تقريبا هم سن خودم دوست هستم و رابطه خوبي با هم داريم و همديگه رو دوست داريم و اين رابطه و علاقه کاملا دوطرفه است ولي در تمام اين شش سال اين آقا حتي يکبارهم در مورد ازدواج و خواستگاري حرفي نزده از طرفي در اين مدت من هرچي خواستگار داشتم به خاطر ايشان رد کردم .(درضمن هربارهم که بهش گفتم برام خواستگار اومده ناراحت ميشه و تا يکي دوروز تو لاک خودشه ).ازطرفي غرورم اين اجازه را بهم نميده که خودم درمورد ازدواجمون حرفي بهش بزنم.از طرفي سنم هم داره بالا ميره .به نظر شما من چيکارکنم؟

    باتشکر
    سلام خسته نباشيد من الان نزديک3ساله ازدواج کردم يک بچه 1ساله دارم ازوقتي بچه به دنيا اومده دخالت هاي مادرشوهرم شروع شده چون زياد چيزي ازبچه داري نميدونستم وبيشتر وقت ها تنهام شوهرم سرکاره مجبور ميشدم ازمامانم کمک بگيرم بعضي موقع هاميرفتم خونشون بخاطرهمين موضوع مادرشوهرم اخلاقش تغييرکردحتي يک دفعه بهم زنگ زد گفت حق رفتن خونه مادرت نداري وقتي به شوهرم موضوع گفتم اعصباني شد حق دادبه مامانش از اون موقع مشکلاتمون شروع شده قبل از اين موضوع هيچ مشکلي باهم نداشتيم و زندگيمون خيلي بهتر بود بنظر شما بايد چه کار کنم زندگيم بشه مثل قبل
    + تنها 
    دقيقا حرفايي که من ميخواستم به زبون آورديد
    + shirin 
    با سلام. من دختري 24 ساله هستم و ليسانس حسابداري دارم ميخوام ادامه تحصيل بدم اما به رشتم خيلي علاقه ندارم و کار کردن روزانه باهاشو دوست ندارم براي همين بعد از اتمام درسم دنبال کار کردن باهاش نرفتم الانم اگه قرار باشه که اين رشترو ادامه بدم فقط به نيت تدريس هست البته نميدونم که توي اون هم ميتونم موفق بشم يانه من عاشق رشته هاي هنري مثل طراحي دکوراسيون و طراحي لباس و روانشناسيم اما از چند تا روانشناس که مشورت گرفتم بهم گفتن اين رشته ها تو ايران خيلي کاربرد نداره و اگه بخواي کار کني خيلي بازار کار ندارن و نميتوني موفق بشي لطفا راهنماييم کنيد نميدونم بشينم براي ارشد حسابداري درس بخونم و سال بعد شرکت کنم يا تغيير رشته بدم،اصلا چه رشته اي، از صفر شروع کنم يا براي ارشد، رشته اي رو که دوست دارم دانشگاهي بخونم يا با کلاسهاي جهاد دانشگاهي و فني حرفه اي؟ اگه تستي باشه که با اون بشه استعداد و بهتردن رشترو براي از همه جهات کشف کرد ممنون ميشم بهم معرفي کنيد. با تشکر
    + سارا 
    دختري هستم 31 ساله. چند ماه پيش در جلسه اي که قصد بيان مطلب مهمي را داشتم و همه توجه ها به من جلب شده بود، يک دفعه دچار حالت تنگي نفس و تعريق و سياهي رفتن چشم و ...شدم به قدري که نتونستم ديگه حرف بزنم.از اون به بعد ديگه هر بار که ميخوام در جمع صحبت کنم(صحبتي که بيشتر از دو سه جمله باشد، مثلا توضيح يک مطلب علمي) دچار همون حالات البته خيلي خفيف ترش ميشوم ولي به هرحال اين حالتهاي مضطربانه هرچند خفيف است شايسته شأن وموقعيت من نيست.ضمنا قرار است بزودي تدريس داشته باشم و نمي دانم با اين مشکل چه کنم؟مصرف قرص پروپرانول و شبيه آن مفيده؟
    با سلام . شوهرم بسيا پرخاشگر تندخوست در مقابل سکوتم عصبي تر ميشود در مقابل محبتم بخلقتر اين مساله مرا افسرده کرده و نگر
    ان آينده فرزندم و متاسفانه او با تمام فاميل همينطور است ولذا متاسفانه مدتهاست ما ديگر هيچ دوستي نداريم .باتشکر
    + بهرامادقيص 
    سلام آقايي هستم که در دفتر يک خانم مشغول به کار هستم و از آنجا که ايشان کارفرماي بنده هستم و دچار بيماري خاصي هستند که گاها يکطرف بدنشان کاملا لمس و بيحرکت مي شود به درخواست ايشان بايد در انجام کارهاي شخصي از جمله دستشويي رفتن و 0شستشو با ايشان همکاري کنم باتوجه به اينکه بنده نامحرم هستم و هدف مددياري است آيا مرتکب گناه شده ام
    + بهرام صادقي 
    sسلام آقايي هستم 42 ساله مجرد اماده کار در منزل يا شرکت شما بعنوان راننده شخصي خدمتکار يا پرستار هستم. نيمه وقت يا تمام وقت
       1   2   3   4   5    >>    >