• وبلاگ : پايگاه اطلاع رساني مباشر
  • يادداشت : آموزش خانواده
  • نظرات : 35 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ستايش 
    باسلام وخسته نباشيد من حدود2سال نامزد بودم تودوران عقد بانامزدم هيجا نرفتم نميبردم چون بددل بود وتودوران عقد بازوروتهديد که به برادرات وپدرت ميکم بامن نزديکي کردوديگه سرهمين مجبور شدم تحمل کنم تا عروسي کنم تاکسي نفهم والان7ماه ازدواج کردم اما شايدتواين 7 ماه 1ماهش با من خوب بودهمش سرچيزهاي الکي بحث ميکشه وقهرميکنه اون فرده لجبازوبدل است وشکاک بهم تهمت هاي ميزن خدا ميدونه تو خونه پشت سرم چکار ميکني خدا ميدونه کجا ميري وخونه خواهرت رفتي کجا رفتي حرف هاي جورباجورميزنه جرات رفتن به خونه خواهرام برادرم پدرم ندارم همش به فکرمادرشه وبه حرف اون گوش ميده شکاکيش بيشترشد وميگه با داماداتون حرف نزن نخند دست نده شوهرخواهرم که زنگ بزن سرکوشيم که خواهرم بياره بيشم ميکه چرا بهت زنگ ميزنه حتما يه چيزش هست باهات رابطه داره من چادريم ميکه بايد چادرت اسلامي اسلامي باشه تار موت پيدا نباشه وگرنه آبروم ميبره هرحرفي بزنم تهديدم ميکنه به همه راضم ميکه بخصوص مادرش. چندبارمنو بيرون کرد ازخونه اما نرفتم تا اينکه جديدن گيراش بيشتر شد ومنو بيرون کردومنو تعقيب کرد تا پيش خونه خواهرم رسيدم. مجبورشدم به خونه پدرم برگردم وهمچي روبه همه گفتم والان قصددارم ازش جدا بشم بنظرتون چطور ازخودم دفاع کنم تاجدابشم .چندبارايميل فرستادم جواب نميديد.