• وبلاگ : پايگاه اطلاع رساني مباشر
  • يادداشت : سايت مراجع وعلما
  • نظرات : 49 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + درمانده 
    سلام.دختري از خونواده مذهبي و سفت و سخت و شيعه مذهب هستم.آقايي از اهل سنت دلبسته من شده اند.من حدود يک سال باايشون ارتباط داشتم و ايشون رو با مذهب تشيع آشنا کردم و ميدونستم خونواده من راضي نميشوند و خودمم چون به ايشون علاقه داشتم هدفم اين بود ک ايشون رو با راه راست آشنا کنم.تااينکه اين مشکل باعث طولاني شدن ارتباط و بعضا لو رفتن من شد.پدرم عصباني شدند و به من تهمت و به ايشون هم تهمت زدند و خيلي بدبين هستند و ميگن اين آقا با قصد خاصي اومده جلو.درصورتي ک اين آقا حتي قبول کرده و حاضر شده شيعه بشه و الان زمين تا آسمون با يک سال پيش فرق کرده و اعتقاد پيدا کرده و خودش هم علاقه داره و دوست داره شيعه بشه و به نوعي از من و خونوادم هم کمک ميخاد.ولي فقط نميخاد خونوادش بفهمند چون هنوز از نظر مالي وابسته به پدرش هست.ميگه به هرکس بخاين ميگم اما نميخام پدر مادرم منو طرد کنن و ديگه نذارن اونا رو ببينم...ميگه اگ خدا خواست و خودشون بعدا فهميدند مشکلي نيست اما الان نميخام بفهمند.ولي خونواده من اصرار دارند خونوادش بفهمند.نميدونم بايد چکار کنم.خيلي ها ک شيعه شدند تقيه کردند و اول کار اعلام نکردند اما پدر من راضي نميشن.اونقدر تعصب دارند و اجازه نميدن بياد و باهاشون صحبت کنه...برام خاستگار هم قبول ميکنن تا بلکه اون آقا رو فراموش کنم..خسته شدم از زندگي.بدبختي هم اينه ک من معلم هستم و اون آقا هم سن خودم هست و 21 سالشه.خب داره در س ميخونه اما کار ازاد هم داره.رشته اش برق هست.نميدونم چکار کنم.