• وبلاگ : پايگاه اطلاع رساني مباشر
  • يادداشت : سئوال 59 شكاكي زن نسبت به همسرش
  • نظرات : 29 خصوصي ، 15 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مريم 
    سلام
    + سايه 
    سلام مي خواهم درد دل کنم.من همسرم مدام توتلگرام هستش تازه گيها هم با خانمي دوست شده ومنا هم نميزاره برم توتلگرامش ساعت چهارصبح باهش در ارتباطه واقعا دارم داغون ميشم لطفا مرا راهنمايي کنيد
    + محمدي 
    با عرض سلام.خانومي هستم 19 ساله.و همسرم 32سال داره.يک ماه و نيمه که عروسي کردم.شش ماه نامزد بودم..زندگيم خوبه خداروشکر.همسرمو خيلي دوست دارم همسرم هم بهم خيلي ابراز علاقه ميکنه و بهم ميگه دوست دارم..ولي من همش حس ميکنم که دوسم نداره..همش بهش شک ميکنم هيچ چيزم تاحالا ازش نديدم ولي چون الان خيلي خيانت ها تو جامعه زياد شده منم فکر ميکنم نکنه همسرم روزي بهم خيانت کنه...همسرم خيلي خوش برخورده و با همه با مهربوني و احترام حرف ميزنه بخاطر همين وقتي با خانوما و دختراي فاميل هم با خوش رفتاري حرف ميزنه من ناراحت ميشم ولي ميدونم که بدون منظوره خودشم بهم ميگه من طرز حرف زدنم و رفتارم اينحوريه که باهمه خوب حرف ميزنم و منم اينو ميدونم ولي نميدونم چرا الکي شک ميکنم...همش به مسايلي که رخ نداده فکر ميکنم و باخودم ميگم نکنه اين اتفاق بيفته و همسرم بهم خيانت کنه..با اين فکرا خيلي اذيت ميشم و تو خلوت خودم گريه ميکنم بعضي اوقاتم به همسرم الکي گير ميدم ميدونم اونم اذيت ميشه...واقعا نميدونم چيکار کنم و اين فکرا و شک هاي بيخودي رو از خودم دور کنم..ممنون ميشم اگه کمکم کنيد.
    + موسوي# 
    سلام من 3تا ازدواج کردم و يک دختر يکباره دارم زندگي خوبي دارم شوهرم آدم خوبيه بهمني احترامي نميکنه کلا ادعا ميکنه ما همه زندگيشيم اما من بهش شک دارم با گوشيش که ور ميره اسم دخترا را پسر سيو کرده تو خونه هم شايد تک وتوکي پيام بده ولي اتفاقي چندتاشون رو ديدم در حد سلام و عکس معمولي بوده. نميدونم چيکار کنم و چه رفتاري داشته باشم؟
    باعرض سلام من مريم23ساله 6ماهه عقد کردم شوهرم دانشجو و کارمند است و 23سال دارد من سر يه سري مسائل خيلي ناراحت ميشم مدام حس ميکنم شوهرم دوست دختر دارد چندبار شده است که گوشيش ازمن قائم کرده يا چندوقت پيش عکس دخترخانمي نگاه ميکرد ک من شک بردم باهاش چت ميکرده چندين بار به من دروغ گفته راجبشه منو دوس داره و بهم ابراز علاقه زياد ميکند اما من بخاطر رفتارش خيلي شکاک شدم ممنونم کمکم کنيد
    + نيلوفر 
    با سلام وخسته نباشيد
    من نيلوفر28 ساله 9 ماهي ميشه که با همسرم عقديم ،در حال حاضر من نسبت به ايشان خيلي بي اعتماد شدم چون چندين مورد پيش اومده که به گوشيش برخورد کردم و شماره هاي خانم ديدم يا بعضي وقتا يه sms هايي از طرف دخترهاي مختلف واسش اومده اما اون اون اولش که بازگو کردم انکارش کرده اما بعد دليل و موضوعشو بيان کرده و گفته که مثلا همينجوري به عنوان دوستاي محل کار و اجتماعيشن و به هر طريقي منو توجيه کرده و قول داده که ديگه همين روابطم وجود نداشته باشه ولي بازم گوشيشو ازمن قايم ميکند و بهم ميگه من نبايد توکاراش فضولي کنم در عين حالم خيلي دوستم داره ونميخواد که از دستم بده اما من اصلانميتونم اين رفتاراشو تحمل کنم البته منم خيلي دوستش دارم و روش حساسم اما ما دوتامون داريم واسه زندگيمون تلاش ميکنيم تا به مرحله ازدواج برسيم من انقد دغدغه دراين مورد دارم که ديگه انرژي جنگيدن با اين مسائلوندارم نميدونم چيکار کنم دارم از زندگي با همسرم سرد ميشم خواهش ميکنم کمکم کنيد با تشکر
    + نسترن 
    سلام من 17 سالمه الان يک سال ازدواج کردم الان 5ماه شوهرم با دوست دختر قبليش رفيقه اونم شوهر داره هم خواهرش فاميلمونه هم يه آشانايي باهام دارن دختره وقتي نامزد بوده با شوهرم که مجرد بوده دوست شده بود وقتي خانوادش فهميده بودن تموم کرده بودن من از اول ميدونستم اين دوباره ميخواد برگرده بياد تو زندگيمون ولي باورم نميشد تا يه روز بحثمون شديد شد منم به شوهرم گفتم همه چي رو ميدونم اونم با تموم پر رويي گفت مي تونم دوست شدم به تو ربطي نداره حالا خيلي تو خودم شکستم خستم چرا اينجوري شده من از خيانت بدم مياد چي کار کنم تا بتونم باعث بشم اينا رابطشون قطع بشه ممنون
    + مرضيه 
    سلام خسته نباشيد من 21 سالمه و 5ساله ازدواج کردم خيلي به شوهرم اطمينان داشتم تا اينکه بعد از دوسال فهميدم شوهرم چندساله با همکار خانمش دوسته و حرف هاي عاشقانه ميزد من که خيلي شوکه شدم اولش بهم گفت ببخشيد ديگه تکرار نميشه اما يه دوباره ديگه همون رابطه ادامه پيدا کرد تا اينکه از اون محل کار اومد بيرون الان دوباره همون خانم زنگ ميزنه ازشم بپرسم ميگه برا حساب کتاب هاي اونجاست و دوباره سر اين محل کارش من ديگه بهش اطمينان ندارم و با خودمم هر چي کار ميکنم فايده نداره و دوباره بهش شک دارم چکار کنم تا بتونم اين حس رو تو خودم بکشم
    + مرضيه 
    سلام 22 سالمه 9 ماهه با پسر خالم عقد هستم ولي تو اين 9 ماه يک روز خوش نديدم از اونجايي که من اولش راضي بودم و ميدونستم پسر خالم قبلن عاشق يکي ديگه بوده و بهش نرسيده و اون دختر ازدواج کرده. فکر کردم همه چي تموم شده و ديگه به گذشتش فکر نميکنه ولي تو اين مدت از رفتارش فهميدم من براش هيچ جذابيتي ندارم و بارها از عشق قديميش پيش من ميگفت اونم با اب و تاب که حسوديم ميشد همه چي رو تحمل کردم حتي هيچ وقت بهم زنگ نميزنه برام يه هديه کوچيک نخريده همه اينا رو تحمل کردم فقط بخاطر ابروم ولي ديگه بريدم نميدونم چيکار کنم از اونجايي که جدايي تو خانواده هامون معنا نداره نميدونم چيکار کنم تو اين 9 ماه بيکار بوده مدرکش سيکله ولي من دارم کارشناسي ميخونم خودم کار ميکنم و خرج تحصيلمو ميدم ديگه از نگاه هاي خانوادم خسته شدم اينقد کوچيک و خورد شدم که دوست دارم از همه چي و همه کس فرار کنم توي بد شرايطي هستم از طرفي خانوادم هم خيلي مقصر هستن چون موقع خاستگاري خيلي ساده از مسائل گذشتن . بارها خاستم باهاش حرف بزنم ببينم مشکل چيه چرا اين رفتارو باهام ميکنه ميگه من همين هستم درکم نميکنه خونمونم هم اوايل هفته اي يکي دو بار ميومد الان که ماهي يک بار به زور اونم من اصرار ميکنم بهش بي محلي هم گذاشتم جواب نداده الان دارم له شدنم رو ميبينم و تحمل اين زندگي برام خيلي سخت شده چون نه راه پيش دارم و نه راه اين که همه چي رو تمام کنم تو رو خدا اگه راهي هست بگيد
    + م 
    با سلام و خسته نباشيد اسمم (م) هست من حدود 5سال ازدواج کردم و خدا را شکر تو اين 5 سال هيچ مشکلي تو زندگيم نداشتم ولي از پارسال تا حالا چند بار رفتارهاي خانومم باعث شد که بهش شک کنم و اين موضوع خيلي من را اذيت ميکنه و چند بار هم نتونستن تحمل کنم بهش گفتم وهر سري هم ناراحت شده و يه جوري ردش کرديم و با صحبت با هم باعث ميشد که اطمينانم را جلب کنه.
    ولي بعد از مدتي رفاري دوباره ذهن من را مشغول ميکنه و فکرم مشغول ميشه.خانومم و زندگيم را خيلي دوست دارم و بنده خدا خيلي خوب دوست ندارم که شکاکي تو زندگيم مشکلي پيش بياره و از شما خواهشم ميکنم کمکم کنيد.
    + م 
    با سلام.من 36 سالمه و کارمندم.شوهرم 42 ساله و دو ساله که بيکاره.12 ساله که ازدواج کرديم و يه دختر داريم.چهار ماه پيش به طور تصادفي پيامي تو گوشي شوهرم ديدم که متوجه شدم از طرف يه زنه.خلاصه با ماجراهايي که داشتيم فهميدم يکي دو ماهه با هم پيام عاشقانه ميدن البته همسرم هيچوقت زير بار اين موضوع نرفت و گفت اون زن براي دوستش پيام ميده و براي اينکه کسي نفهمه دوستم گفته تو از طرف من جواب پيامهاي اونو بده.آخه با عقل کدوم آدمي جور در مياد اين حرف.خلاصه کلي قسم خورد که داري اشتباه ميکني.منم با اينکه باورم نشده بود بخاطر دخترم و اينکه شوهرمو دوست داشتم بخشيدمش و محبتمو بيشتر کردم چونکه مي گفتم ممکنه تقصير من بوده باشه .البته از نظر جنسي رابطمون خوبه و خودش ميگه راضيه اما از نظر عاطفي خيلي تو خودشه و احساس مي کنم دوستم نداره و لي وقتي اينو بش ميگم ميگه تو اشتباه ميکني من اگه تو رو نداشتم چکار ميکردم.دو هفته پيش يه شماره مشکوک تو گوشيش ديدم و فهميدم بله باز همون خانمه و رابطشون هنوز ادامه داره و براي اينکه من نفهمم هر دو تاشون يه خط ديگه خريدن .وقتي بش گفتم جا خورد و گفت نميدونم شماره کيه.نميدونم چکار کنم کلا انکار ميکنه و اينبار رو قرآن زد که من با کسي نيستم.نميدونم حرفشو باور کنم يا نه.از طرفي مطمينم داره چيزي رو ازم پنهون ميکنه .حدس ميزنم رابطشون در حد تماس تلفني باشه و فکر نميکنم خيانت جنسي کرده باشه.خواهش ميکنم بهم بگين چکار کنم تماسشون کلا قطع بشه و کارشون به اون جاها نرسه.داغون شدم ديگه بهش اعتماد ندارم.چرا بايد حالا که کل خرج خونه افتاده گردن من اون بايد با من چنين کاري کنه.مشکل اينجاست که چند بار ازش پرسيم مشکل من چيه و تو دنبال چي هستي کل موضوع رو انکار ميکنه و ميگه تو خوبي و هيچ مشکلي نداري وقتي تو با من روراستي من چطور ميتونم بهت دروغ بگم. نمي دونم چطور از زير زبونش بکشم که مشکلش چيه به خاطر همين نمي دونم چطور بايد باش رفتار کنم.البته هميشه اينطور تودار بوده ولي از وقتي اين ماجرا اتفاق افتاده خيلس حساس شدم.لطفا کمکم کنيد.ممنونم
    + مينا 

    + نرگس 
    سلام
    من نرگسم و بيستو دو سالمه
    سه ساله ازدواج کردم
    شوهرم قبل ازينکه بامن ازدواج کنه با دختر عمه ام رابطه داشت که اون دخترو بزور به پسر عمه ي ديگم عروسش کردن
    احساس ميکنم از روي لجو لج بازي سراغ من اومد..دوران نامزديمون کاملا افتضاح بود..خيلي خشک و جدي..حتي يبار هم تنهايي به سينما نرفتيم ..منم اصلا راضي نبودم کلا باهاش احساس خوبي نداشتم و فقط بخاطر اجبارهاي پدرم بود که حتضر به ازدواج شدم
    اوابيل عروسي خيلي خوب شده بود اخلاقش واقعا ستودني بود..هيچوقت به طرز پوششم ايراد نميگرفت يا اينکه کلاساي مختلف برم اما رفته رفته منو توي زندان حبس کرد..بزور چادر سرم کرد..اجازه ي حاي يه برق لب ساده رو نداشتم تا بزنم..کلاسامو قده قن کرد..به همه چيز محدود شدم طوريکه اجازه نميده با پسر عمه هام صحبت کنم..همين باعث شد روش شک کنم..باخودم ميگم حتما خودش نظر سوئ داره و چشماش هرزه که به پوششو رفتاراي من گير ميده...خواهش ميکنم از تجربياتتون در اختيارم بذاريد واقعا ممکنه چنين ادمي باشه؟؟
    راستش من چشم چروني ازش نديدم اما فک ميکنم فيلمشه که من بهش شک نکنم ...چون وقتي تو جمع مجردي ميشينه فيلماي ناجورو تماشا ميکنه به دخترا زل ميزنه و از کاراييکه واقعا متنفرم ..اينارو هم طوريکه نفهمه دزدکي فهميدم
    خواهش ميکنم کمکم کنيد احتمال خيانتش وجود داره؟؟؟
    + سميرا 
    سلام من 5ماهه که نامزد کردم دوماهه اول خوب بوديم و من بهش گفتم که از دروغ بدم مياد اونم گفته منم از دروغ خوشم نمياد ولي الا چند وقتيه که بهش شکاک شدم قبلا قليون ميکشيد و من قبل عقد گفتم دوس ندارم شوهرم قليوني باشه و اوانم قبول کرد ولي الان چند وقته شکاک شدم همش فک ميکنم ميکشه و ازش ميپرسم ميگه نه ولي فک ميکنم بهم دروغ ميگه نميدونم چيکار کنم کمکم کنيد؟